منو

منوی غذای قدیمی

?????????

زندگی چیست ؟


اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟


اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟


اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم ؟


 اگر زندگی است چرا می میریم ؟


اگرعشق است چرا به آن نمی رسیم ؟


اگر عشق نیست پس چرا عاشقیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

انتظار

در جوار کوچه های انتظار دعايم کن، در تنگنای سرودن غزل هايم نمی دانم از چه غريبم که ديدگانم به غروب عشق می مانند و به فکر کدامين لاله هستم که اشک در خاکريز چشمانم موج می زند. نمی دانم در ساحل شب به جستجوی کدامين مهتابم و کرانه ی آسمان را به ديدار چه کسی نظاره گر شده ام!!! فقط می دانم که باران در کنج نگاه تو آمدنی است!!!

يوسف فاطمه! ای زمزمه واپسين حياتم، بدان که ابهام اشک من تنديس حضور توست و غروب روزهایم در سرا پرده انتظار،عبور غريبانه تو را گريه می کند .......

گيرند همه روزه و من گيسويت

جويند همـه هلال و من ابرويت

از جـمله ايـن دوازده مـاه تــــمام

يک ماه مبارک است آن هم رويت

اعلانیه!!

با سلام به اعضای وبلاگ

با اجازتون 3ماه مدیریت من تموم شد !!!

باید مدیر عوض بشه حالا کی باشه دیگه یا خودتون انتخاب کنید یا با خیال راحت میریم انجمن که دیگه هم توی وبلاگ افراد مغتشش نداشته باشیم و هم مدیرش معلومه و آقای زیاری هستن.

امیدوارم وظایفم رو خوب انجام داده باشم و کسی ازم دلخور نباشه.

"با آرزوی موفقیت برای همه شما"

*والسلام*

عکس کودکی!!!

سلام بچه ها!!!!!

صندلی داغ که cancel شد گفتم الاقل عکس بذارم.

دو تا عکس از طرف یکی از دوستاتون به دستم رسید.

فکر هم میکنم حدس زدنش کار آسونی نباشه!!!

ببینم چی کار میکنید دیگه!!

اگه دوستاش میدونن الان نگن!! بذارن آخر بگن که یکم جو گرم شه!

عکس ها رو در ادامه مطلب میتونین ببینید!!

@@@مرسی @@@

ادامه نوشته

خرزدم،هی خرزدم،هی خرزدم

اول اشعاربا نام خدا  
با سلامی خدمت اهل صفا  
بشنوازمن چون حکایت می کنم  
درد دانشجوروایت می کنم  
درهوایی سردشعری گفته ام  
بشنوید ازدرد شعری گفته ام   
‘سر من ازناله من دورنیست’  
گرچه اصلا سورو ساتم جورنیست  
شعر من معجونی اززخم دل است  
تحفه ای آورده ام ناقابل است  
شعرمن دردمن و زخم شماست  
کار آن واکردن اخم شماست  
بر جوانی خودم آذرزدم  
خرزدم،هی خرزدم،هی خرزدم  
چون نتایج آمد اشکم شد روان  
فحش دادم برزمین و برزمان  
لیک دیدم من که شکرحق سزاست  
حکما این هم قسمت وتقدیر ماست

شعری برای تو

این شعر را برای تو میگویم

در یک غروب تنهء تابستان

در نیمه های این ره شوم آغاز

در کهنه گور این غم بی پایان

 

 

این آخرین ترانه لالائیست

در پای گاهوارهء خواب تو

باشد که بانگ وحشی این فریاد

پیچد در آسمان شباب تو

 

 

بگذار سایهء من سرگردان

از سایهء تو، دور و جدا باشد

روزی به هم رسیم که گر باشد

کس بین ما،نه غیر خدا باشد

 

ادامه نوشته

تست ویژه آقایون

با توجه به اینکه طبق تجربه مطلب طنز طرفدار بیشتری داره یه متن طنز میزارم امیدوارم وبلاگ دوباره به رونق گذشته برگرده البته بدون حاشیه!!!!

 

۱-شما بعنوان مرد خانواده ، چقدر عیالتان را دوست دارید ؟!

الف) به اندازه تعداد سکه های مهریه اش !
ب) به اندازه تعداد قطعات جهیزیه اش !
ج) به اندازه تعداد صفر های جلوی مبلغ موجودی حساب بانکی اش !
د) به اندازه تمام ستاره های آسمان در روز !

۲ چه عاملی سبب شد تا شما به خواستگاری عیالتان بروید ؟!
الف) جوونی کردم !
ب) سادگی کردم !
ج) گول خوردم !
د) من که نرفتم خواستگاری ، اون اومد !

۳اگر خدایی ناکرده عیالتان فوت کند شما چه کار می کنید ؟!
الف) اول ناراحت و بعد خوشحال می شوید !
ب) اول خرما و بعد شاباش می دهید !
ج) اول قبرستان و بعد محضر می روید !
د) انشاا… بقای عمر ۱۰ تای دیگر باشه !

۴ ملاک شما در انتخاب عیالتان چه بوده است ؟!
الف) املاک پدرش !
ب) دارایی پدرش !
ج) املاک و دارایی پدرش !
د) همه موارد !

ادامه نوشته

به دنبال خدا نگرد....

به دنبال خدا نگرد....

خدا در بیابانهای خالی از انسان نیست...

خدا در مسیری  که به تنهایی آنرا سپری میکنی نیست...

خدا آنجا نیست به دنبالش نگرد

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست

در قلبیست که برای تو میتپد

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره میگیرد

خدا آنجاست

در دستی که به یاری میگیری

در قلبی که شاد میکنی

در لبخندی که  بر لب مینشانی

خدا آنجاست که زندگی میکنی و زندگی می بخشی

در جشن و سروریست که به پا میکنی

در عهدیست که می بندی و عمل میکنی

در جانیست که قلب شکسته ای نمانده ...

 

 

ترم 3 هم تمام شد...

الهی...
باخاطري خسته
دل به كَرم توبسته
دست از اساتيد شسته و در انتظار نمرات نشسته ام
پاس شوند كريمی
پاس نشوند حكيمی
نيفتم شاكرم
بيفتم صابرم
الهی شهريه ها بالاست كه میدانی
وجيبم خاليست كه ميبينی
نه پاي گريز از امتحان دارم ونه زبان ستيز با استاد
الهی دانشجويي راچه شايد و از او چه باید؟

دوست داشتن

شاید عمق دوست داشتن را بتوان از این قطعه شعر زیبا دریافت 

 

تو را به جای همه کسانی که نشناخته­ ام دوست می ­دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

 برای برفی که آب می ­شود، دوست می­ دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می ­دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ­ام دوست می­ دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می­ دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می­ دارم

تو را به خاطر خاطره ­ها دوست می ­دارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می­ دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می ­دارم

ادامه نوشته

داستانهای باورنکردنی| این قسمت: عشق اسطرلاب اسرار خداست! (قسمت دوم و پایانی)

حذف شد !

داستانهای باورنکردنی| این قسمت: نگاهی به سری جنایات سازماندهی شده یا در اصل چه کسی حیران را کشت؟!

با آرزوی قبولی طاعات و عبادات بر و بچه های گل میم شیمی در ایام الله فرجه، میریم که داشته باشیم اولین داستان از سری داستانهای باورنکردنی این وبلاگو!

در روزگاران قدیم و (اصلا قبل از حمله اعراب و مغول!) که هنوز مردم سوات درست درمونی نداشتن و روزنامه نمیخریدن و اخبارم پشت سر هم خالی میبست و همه تلویزیونا یا رو برفک بودن یا رو کانالای همساده، حاکم وقت دستور داد تا جوونای مملکت بریزن تو کویر و علف جمع کنن که هم تو خونه بیکار نمونن هم یه بیابان زدایی ایی کرده باشن و رو همین حساب جارچی ها دوره افتادن تو شهرهای مختلف و فراخوان دادن واسه جذب علاف که ببرن سمت یه تبعیدگاهی موسوم به قومس طرفای دشت کویر و خلاصش که بعد از یه سری امتحان و مصاحبه و داستان و اینا یه عده جوون از شهرهای مختلف تو آزمون قبول شدن و رفتن کویر که علف جمع کنن!

از بین اون عده که تو آزمون رتبه آوردن یه دختری هم بود به اسم حیران...!

 **************************

الحاقیه ی اساسی (متن آهنگ تیتراژ فیلم!)

 

بیابان را سراسر مه گرفته است!

چراغ قریه پنهان است...

موجی گرم در خون بیابان است

بیابان خسته!  لب بسته! نفس بشکسته در هذیان گرم مه !

عرق می‌ریزدش آهسته از هر بند

میگوید به خود عابر:

بیابان را سراسر مه گرفته است!

 سگان قریه خاموش‌اند...

در شولای مه، پنهان

میگوید به خود عابر:

بیابان را سراسر مه گرفته است!

*

با خود فکر میکردم:

"که ترم گر همچنان تا مهر میپایید" !

مردان جسور از خفیه گاه خود

به دیدار عزیزان باز میگشتند!

سگان قریه خاموش اند در شولای مه، پنهان

میگوید به خود عابر:

بیابان را سراسر مه گرفته است!

ادامه نوشته

امید

چه فکر میکنی ؟

جهان چو آبگینه ایست شکسته

که سرو راست هم در او

خمیده می نمایدت

بسان رود که در نشیب کوه

سر به سنگ میزند

«رونده باش!»

امید هیچ کس به مرده نیست

«زنده باش!»

 هوشنگ ابتهاج

یه کم خنده....

چند تا عکس دیدم گفتم بزارم یه کم بخندیم....


این جا مشهد است


این جا مشهد است



به هر طرف كه روكنی



عقربه نگاهت،به سمت حرم می چرخد



آن جا بهشت را می نوشی.



 



هر چه شیخ است ،اطراف حرم است:



شیخ طوسی ، شیخ طبرسی ، شیخ بهایی...



در زیرگذر حرم، با اشتباهی كوچك



به جای امام رضا، نواب روبرویت سبز می شود



نواب تورا به میدان عدالت می برد

.

.

.


ادامه نوشته

اين كجا و آن كجا!!

در يك شركت بزرگ ژاپني كه توليد وسايل آرايشي را برعهده داشت ، يك مورد تحقيقاتي به ياد ماندني اتفاق افتاد :

شكايتي از سوي يكي مشتريان به كمپاني رسيد . او اظهار داشته بود كه هنگام خريد يك بسته صابون متوجه شده بود كه آن قوطي خالي است .

بلافاصله با تاكيد و پيگيريهاي مديريت ارشد كارخانه اين مشكل بررسي ، و دستور صادر شد كه خط بسته بندي اصلاح گردد و قسمت فني و مهندسي نيز تدابير لازمه را جهت پيشگيري از تكرار چنين مسئله اي اتخاذ نمايد . مهندسين نيز دست به كار شده و راه حل پيشنهادي خود را چنين ارائه دادند : مونيتورينگ خط بسته بندي با اشعه ايكس

بزودي سيستم مذكور خريداري شده و با تلاش شبانه روزي گروه مهندسين ،‌ دستگاه توليد اشعه ايكس و مانيتورهائي با رزوليشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهيز گرديد . سپس دو نفر اپراتور نيز جهت كنترل دائمي پشت آن دستگاهها به كار گمارده شدند تا از عبور احتمالي قوطيهاي خالي جلوگيري نمايند .

نكته جالب توجه در اين بود كه درست همزمان با اين ماجرا ، مشكلي مشابه نيز در يكي از كارگاههاي كوچك توليدي پيش آمده بود اما آنجا يك كارمند معمولي و غير متخصص آنرا به شيوه اي بسيار ساده تر و كم خرجتر حل كرد :تعبيه يك دستگاه پنكه در مسير خط بسته بندي


نشان فروهر چیست؟

 
 
 
 
 
 
 
تقریبا همه ی ما نام "فروهر" به گوشمان خورده، حتی خیلی از ما نشان "فروهر" را به گردن انداخته، از تندیس و یا تصویر آن در منزل یا محل کار خود استفاده میکنیم، اما اطلاعات زیادی درباره ی تاریخچه ی آن نداشته و حتی نمیدانیم این نشان، نمادِ چیست. فقط همین اندازه میدانیم که این نشان، یک نشان ملی است، و متعلق به ایران باستان و آریاییان است.

 

ادامه نوشته

آخر کیف یعنی !!!

چو ن جو وبلاگ خیلی سنگین شده بود گفتم یه مطلب طنز بزارم از این حال وهوا در بیاین.

به دلیل مستهجل بودن واژه(.....) و مناسب نبودن آن برای جو محترمانه وبلاگ!!!! از لغت (آخرکیف) استفاده شده است.

آخر کیف یعنی سر کلاس کاردانی نشسته باشی، دونفر از جلوی در کلاس رد بشن و بگن :" نه اینجا نیست... اینا بچه های کارشناسی ارشدن "

آخر کیف یعنی کلاستو دو در کنی و همون روز استاد حضورغیاب نکنه!

آخر کیف یعنی اینکه یه لپ تاپ می گیری دستت اما 2 قرون سواد نداری بهت بگن آقای مهندس!

آخر کیف یعنی راننده تاکسی باشی و دانشجوی پزشکی رو سوار کنی اونوقت وقتی می خواد پیاده شه بر حسب عادت به محیط دانشگاه بگه: مرسی آقای دکتر!

آخر کیف یعنی زنگ موبایلت حسابی جلب توجه کنه!

ادامه نوشته

حرف های تار عنکبوت گرفته

یادم باشد

 حرفی نزنم که به کسی بر بخورد

 نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

 راهی نروم که بیراه باشد

 خطی ننویسم که آزار دهد کسی را

یادم باشد که روز و روزگار خوش است

 همه چیز بر وفق مراد است و

 خوب

تنها....

تنها دل ما دل نیست......